استنلی آر. پالومبو، روانپزشک و روانکاو آمریکایی در مقالهای با عنوان «کارکرد رؤیا در سینما»، سینما را هنری میداند که بیش از سایر هنرها، به گونهای مستقیم و بیواسطه میتواند شیوههای ذهنی را بار دیگر بسازد و بر پرده نشان دهد. به این ترتیب خواب و رؤیا به عنوان یکی از شیوههای ذهنی انسان در سینما اهمیت ویژهای دارد. پالومبو میگوید سینما قادر است دقایق فردی یک تجربۀ بشری را به واحدهای معنایی محکمی بدل سازد. در سینما با روایت، تکنیکهای فرمی و تمهیدهای مونتاژی میتوان رویدادهای ذهنی را از نو انتخاب کرد و به آنها آرایش ویژهای بخشید. درست همانند شیوههای نظاممند و درونی ذهن انسان که با خلق رؤیا و خیال یا مرور خاطرات دور و نزدیک به تجربۀ ذهنی انسان شکل میدهد. به تعبیر زیگموند فروید: «رؤیاها جانشینی هستند که امیال و آرزوهای غیرقابلدرک را محقق میکنند.» و سینما بهترین محمل برای بازنمایی تصویری امیال و آرزوهای شخصیتهای داستانی، به عنوان بدیل تماشاگران است. این بازنمایی در قالب خواب، رؤیا، اوهام و خیالات شخصیتهای داستانی، صورت میگیرد. بندتا، بر اساس داستان تاریخی راهبهای به نام بندتا روایت میشود که امیال سرکوبشدهاش در خواب و رؤیای او نمایان میشود و سپس رابطۀ او با یک راهبه، سویههای روانکاوانۀ دیگری از این سرکوب را آشکار میسازد. این مطلب بنا دارد از منظر روانکاوی فرویدی به تحلیل شخصیت بندتا و رابطۀ او با بارتولومئا بپردازد.